آرشا مامانیآرشا مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

آرشا مامانی

خواب شیرین

مثل خیلی از بچه ها که با لالایی دعا یا ترانه به خواب می روند تو هم با لالایی می خوابیدی. آن را اینجا می نویسم تا همیشه آن را به خاطر داشته باشی. واین تصویری از تو در خوابی خیلی خیلی شیرین   ...
19 آبان 1391

روز های تنهایی

سلام پسملی امروز صبح کرج هستیم.تا 7 آبان باز باید انتظار بکشم دیگه مامانی دارم خسته میشم .خیلی سخته انتظار اینکه بخوای تکه ای از وجودت را بغل بگیری .روزها رو برا لمس کردنت می شمارم.ای کاش این روزا خونه بودیم بابا تنها خونه است اشکال نداره این روزا هم تموم می شه فقط تو سالم باش همه چیز قابل تحمل برام.
10 آبان 1391

آرزو

ما آرزو های زیادی برای تو داریم دوست داری ان ها را بدانی؟ آرزوهای مامان: ارزوی بزرگم سلامتی توست با داشتن سلامتیت منو می تونی به آرزوهای دیگم برسونی. ارزوهای بابا: ما همیشه فکر می کنیم تو چه آرزوهایی بزای خودت خواهی داشت.
10 آبان 1391

بیمارستان

تو در بیمارستان کمالی   به دنیا آمدی.در اتاق شماره ی 3 طبقه اول بخش جراحی   و  1   شب در بیمارستان ماندی. در بیمارستان این دوست ها و آشنا ها با خوشحالی به دیدن تو آمدند: بابا احمد- بابا بزرگ ومامان بزرگ -خاله شیرین-خاله شادی-دایی شهاب -زن دایی سارا-مهدیه- مامان شیرین و انها در باره تو گفتند: خیلی نازت کردن و قربون صدقه ات رفتن و کلی با دستای کوچولوت بازی کردن ...
10 آبان 1391

درختچه من

خانواده ی ما مانند درختی است که هر کدام از ما شاخه های آن هستیم. با آمدن تو یک شاخه ی کوچک سر سبز به این درخت اضافه شد. با تو این درخت زیباتر شد.خیلی زیبا تر... ما باید برای آمدن تو آماده می شدیم.پس شروع کردیم به تهیه ی وسایلی که لازم داشتی. اولین چیزهایی که برای تو خردیم.این ها بودند: جغجغه-پاپوش- چیزهایی را هم خودمان با ذوق و شوق برای تو درست کردیم: اسمت رو در اتاقت-تابلو نقاشی-لباس بافتنی- لوستر ...
9 آبان 1391

مشخصات ما

نام مادر: شقایق تاریخ تولد: روز:    1       ماه:   6         سال:  1363      در شهر:کرج و این عکس کودکی مادر   نام پدر: احمد تاریخ تولد: روز: 1    ماه: 7       سال:  1361    در شهر: نوشهر این عکس کودکی پدر: ...
9 آبان 1391